فصل دوم عاشقي
عزيز مادر تو با تولدت شادي و شور آوردي آقا جون و مامان جون از بدو تولد عاشق پرو پا قرصت بودند.داييهات هم همش قربون و صدقت مي رند از من و بابايي هم نگو و نپرس. اوايل تولد شبها تا صبح بيدار بودي ديگه من و مامان جون داشتيم از پا در ميومديم.فكر كنم دل دردهاي كوليكي دختر كوچولومو خيلي اذيت مي كرد.وقتي 2 ماهت شد بهتر شدي و من كلي خدارو شكر كردم.حدود 3 ماهگي تلاش براي غلتيدن رو شروع كردي.اوايل كه موفق نمي شدي كلي گريه مي كردي تا بالاخره اواسط 4 ماهگي موفق شدي. الان كل فضاي خونه رو مي غلتي،و تلاش مي كني جلو بري.الهي قربون كارايه قشنگت برم. ...
نویسنده :
ماماني
12:07