دختر نازم
اين چند روز ما در مراسم مختلف عروسي پسر خاله ماماني بوديم تو ماشالله دختر خوبي بودي و مثل بقيه شاديت رو با دست دن و خنديدن و تكان دادن دست نشون مي دادي.همه مداوم بغلت مي كردند و من احساس مي كردم از خستگي واقعا داشتي اذيت مي شدي ولي فكر كنم چون از بغل بودن خوشت مي آمد هيچي نمي گفتي وخيلي خوشحال بودي حالا موندم اگه امروز همش بخواهي بغل باشي بنده خدا مامان جون چكار بايد بكنه؟!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی